سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرز جنون

دلتنگی که ازدرون شعرهایم

لبریز می شود........

خواهی فهمید که جای خالیت را

نمی توان با ترانه پر کرد

نبودن  ها بهانه دل شده

برای پر کردن لحظه های بی کسی

که تا مرز جنون رفته

این دلتنگی نتیجه نبودن ها

به وقت بودن هاست

ما به جرم زنده بودن محکوم شدیم

محکوم به تنهایی....

محکوم به دلتنگی....

محکوم به رویا..

به رویای بودن با تو....

که شاید خیلی ناگهانی 

یکی از راه برسد

و اندوه شبانه ی تو 

و نمناکی آسمان چشمانت 

را به طور عجیبی پاک کند

گویا  سال هاست که عاشق است

گویا چمدانش را برای رسیدن به تو

بسته باشد.........!

گویا چشمانش دریای نگاه توست

و نگاه دل پاروی عشق چشمان اوست

کاش در این رویا به خواب روم

و هرگز بیدار نشوم

ودر نگاهت عاشقانه پارو زنم

و غرق چشمانت باشم

می خواهم محکوم باشم ...تا مرز جنون

تا دلتنگی در رویای نگاه تو

عبور خواهم کرد تا مرز چشمان تو

عبور از تمام لحظه های تاریک شب

به سوی مهتاب.....!

عبور از قلب طوفان زده

به  خوابی گرم از جنس دستانت...!

عبور از زمین تا اوج آسمان دل

و عبور از من  تا  رسیدن به  تو....

آیا مرا به وسعت  بی انتهای وجودت 

راه می دهی.........!

من  زندگی را با ضربان قلب تو باور دارم

من به معجزه کلام عاشقانه دل  ایمان دارم

می دانم روزی در عبور از ثانیه ها

باز می گردد......

تو به من........!!!

و زندگی به تمام لحظه های 

ناب پر از عطر وجود تو

که نفس را تازه تر خواهد کرد

نفس کشیدن در آسمان دل تو ,

زندگی است..........

پس...تو فقط با دل بمان...همین

ترنم باران(290)م,ع..............

 

 

 


» نظر